خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . لخته
2 . لخته شدن
[اسم]
clot
/klɑt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
لخته
توده
معادل ها در دیکشنری فارسی:
لخته
1.A blood clot
1. لخته خون
[فعل]
to clot
/klɑt/
فعل ناگذر
[گذشته: clotted]
[گذشته: clotted]
[گذشته کامل: clotted]
صرف فعل
2
لخته شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
منعقد شدن
لخته شدن
1.This medication stops blood from clotting.
1. این دارو از لخته شدن خون جلوگیری می کند.
تصاویر
کلمات نزدیک
closure
closing time
closing moments
closing date
closing
cloth
clothe
clothed
clothes
clothes brush
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان