خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . انسجام
[اسم]
coherence
/koʊˈhɪrəns/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
انسجام
پیوستگی، ارتباط منطقی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
انسجام
یکپارچگی
formal
مترادف و متضاد
incoherence
1.The points you make are fine, but the whole essay lacks coherence.
1. نکاتی که به آنها اشاره کردهای درست هستند، اما کل مقاله انسجام ندارد.
تصاویر
کلمات نزدیک
cohere
cohabitation
cohabit
cognoscente
cognomen
coherent
coherently
cohesion
cohesive
coho
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان