خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . وثیقه
2 . ثانوی
[اسم]
collateral
/kəˈlætərəl/
غیرقابل شمارش
1
وثیقه
ضامن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تضمین
وثیقه
گرو
مترادف و متضاد
security
1.We had put our house up as collateral for our bank loan.
1. ما مجبوریم خانه هایمان را به عنوان وثیقه ی وام بانکی مان بگذاریم.
[صفت]
collateral
/kəˈlætərəl/
غیرقابل مقایسه
2
ثانوی
فرعی، موازی، جنبی
مترادف و متضاد
parallel
secondary
1.collateral effect
1. تاثیر ثانوی
2.the collateral meanings of a word
2. معانی فرعی یک واژه
تصاویر
کلمات نزدیک
collate
collared dove
collarbone
collar
collapsible
collateral damage
collation
colleague
collect
collect call
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان