Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . همکار
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
colleague
/ˈkɑlig/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
همکار
معادل ها در دیکشنری فارسی:
همکار
مترادف و متضاد
co-worker
fellow worker
partner
workmate
1.We were friends and colleagues for more than 20 years.
1. ما بیش از 20 سال با هم دوست و همکار بودیم.
2.We're having some colleagues of Ben's over tonight.
2. ما امشب چند تا از همکاران "بن" را دعوت کردهایم.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
collation
collateral
collate
collarbone
collar
collect
collect thoughts
collecting
collection
collectively
کلمات نزدیک
collation
collateral damage
collateral
collate
collared dove
collect
collect call
collected
collectible
collection
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان