Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . جمعآوری کردن
2 . گرفتن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to collect
/kəˈlekt/
فعل گذرا
[گذشته: collected]
[گذشته: collected]
[گذشته کامل: collected]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
جمعآوری کردن
جمع کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جمعآوری کردن
جمع کردن
گردآوری کردن
مترادف و متضاد
accumulate
gather
distribute
squander
to collect something
چیزی جمعآوری کردن [از چیزی کلکسیون داشتن]
So when did you start collecting antique glass?
خب از کی شروع به جمعآوری کردن لیوانهای آنتیک کردید؟
to collect data/evidence/information
داده/مدرک/اطلاعات جمعآوری کردن
to collect money (for something)
(برای چیزی) پول جمع کردن
We're collecting money for the homeless.
ما داریم برای بیخانمانها پول جمع میکنیم.
2
گرفتن
تحویل گرفتن
مترادف و متضاد
pick up
to collect rent/debts/tax ...
اجاره/بدهی/مالیات و... گرفتن
He came to collect his money.
او آمد تا پولش را بگیرد.
to collect something from someplace
چیزی را از جایی تحویل گرفتن
Please don't forget to collect your baggage from the baggage reclaim.
لطفاً فراموش نکنید که چمدانهای خود را از محل تحویل چمدان [بار] بگیرید.
to collect something from somebody/something
چیزی از کسی/چیزی گرفتن
Samples were collected from over 200 patients.
از بیش از 200 بیمار نمونه (آزمایش) گرفته شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
colleague
collation
collateral damage
collateral
collate
collect call
collected
collectible
collection
collective
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان