خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مرتکب شدن
2 . تعهد دادن
3 . مقید کردن
[فعل]
to commit
/kəˈmɪt/
فعل گذرا
[گذشته: committed]
[گذشته: committed]
[گذشته کامل: committed]
صرف فعل
1
مرتکب شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مرتکب شدن
مترادف و متضاد
do
commit a crime/murder/adultery ...
مرتکب جرم/قتل/زنا و... شدن
Most crimes are committed by young men.
بیشتر جرمها توسط مردان جوان صورت میگیرد.
to commit suicide
مرتکب خودکشی شدن [خودکشی کردن]
2
تعهد دادن
مقید شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
متعهد شدن
1.Why are so many men scared to commit?
1. چرا خیلی از مردها از تعهد دادن میترسند؟
3
مقید کردن
متعهد کردن
to commit somebody to do something
کسی را مقید/متعهد به انجام کاری کردن
1. Both sides committed themselves to settle the dispute peacefully.
1. هر دو طرف خودشان را مقید کردند که در صلح و آرامش به مشاجره خاتمه دهند.
2. The President is committed to reforming health care.
2. رئیسجمهور متعهد شدهاست که خدمات درمانی را اصلاح کند.
[عبارات مرتبط]
committed
1. متعهد
commitment
2. تعهد
commit a crime
3. مرتکب جرم شدن
committal
4. روند فرستادن به زندان
تصاویر
کلمات نزدیک
commissioner
commissioned officer
commissioned
commissionaire
commission
commit a crime
commitment
committal
committed
committee
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان