خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بتون
2 . بتن ریختن
3 . عینی
4 . بتنی
[اسم]
concrete
/ˈkɑn.kriːt/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
بتون
آسفالت
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بتن
شفته
1.a gray concrete building
1. یک ساختمان بتونی خاکستری
2.reinforced concrete
2. بتون تقویت شده
[فعل]
to concrete
/ˈkɑn.kriːt/
فعل ناگذر
[گذشته: concreted]
[گذشته: concreted]
[گذشته کامل: concreted]
صرف فعل
2
بتن ریختن
بتن کردن
1.Why did you concrete over that nice garden?
1. چرا روی آن باغ زیبا بتن ریختی؟
[صفت]
concrete
/ˈkɑn.kriːt/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more concrete]
[حالت عالی: most concrete]
3
عینی
ملموس
1.They think she killed her husband, but they have no concrete proof.
1. آنها فکر میکنند او شوهرش را کشتهاست، اما مدرک عینی ندارند.
4
بتنی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بتنی
a concrete floor
کف بتنی
تصاویر
کلمات نزدیک
concourse
concordantly
concordant
concordance
concord
concrete evidence
concrete jungle
concrete noun
concretely
concubinage
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان