خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . چشم پوشی کردن
[فعل]
to condone
/kənˈdoʊn/
فعل گذرا
[گذشته: condoned]
[گذشته: condoned]
[گذشته کامل: condoned]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
چشم پوشی کردن
بخشیدن
مترادف و متضاد
deliberately ignore
forget
overlook
condemn
1.I condoned her past behavior.
1. از رفتار گذشته او چشم پوشی کردم.
2.to condone something
2. از چیزی چشم پوشی کردن
تصاویر
کلمات نزدیک
condominium
condom
condolences
condolence card
condolence
condor
conduce
conducive
conduct
conducted
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان