خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مخالفت کردن
[فعل]
to contradict
/ˌkɑntrəˈdɪkt/
فعل گذرا
[گذشته: contradicted]
[گذشته: contradicted]
[گذشته کامل: contradicted]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
مخالفت کردن
نفی کردن، رد کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
انکار کردن
1.His testimony contradicts mine.
1. شهادت او، (شهادت) مرا نفی میکند.
2.I didn’t want to contradict him, but I think he was wrong.
2. نمیخواستم با او مخالفت کنم، اما به نظرم [فکر کنم] او اشتباه میکرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
contractual
contractor
contraction
contractedly
contracted
contradiction
contradiction in terms
contradictory
contradistinction
contraflow
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان