Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . پلیس
[اسم]
cop
/kɑːp/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
پلیس
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آجان
آژان
پاسبان
پلیس
informal
1.Children are playing cops and robbers.
1. بچهها دزد و پلیس بازی میکنند.
2.Somebody call the cops!
2. یک نفر پلیس را خبر کند!
تصاویر
کلمات نزدیک
cootie
coot
coordinator
coordination
coordinates
cop out
cop-out
copal
cope
copier
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان