1 . اصلاح 2 . تادیب
[اسم]

correction

/kəˈrek.ʃən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 اصلاح تصحیح

معادل ها در دیکشنری فارسی: اصلاح تصحیح
مترادف و متضاد amendment rectification rectifying
  • 1.I made some corrections before handing in my essay.
    1. قبل از آنکه مقاله‌ام را تحویل بدم، اصلاحاتی را اعمال کردم.

2 تادیب اصلاح

معادل ها در دیکشنری فارسی: تادیب
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان