[اسم]

corral

/kəˈræl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 طویله آغل، اصطبل

  • 1.They drove the ponies into a corral.
    1. آنها اسبچه‌ها را به اصطبل بردند.
[فعل]

to corral

/kəˈræl/
فعل گذرا
[گذشته: corralled] [گذشته: corralled] [گذشته کامل: corralled]

2 به طویله بردن به آغل بردن

  • 1.Sheep and goats grazed the plains during the day but they were corralled at night.
    1. گوسفندها و بزها در طول روز در چمن‌زارها می‌چریدند، اما شب‌ها به آغل برده می‌شدند.

3 محاصره کردن گیر انداختن

  • 1.Once at the airport, we were corralled into a small room.
    1. یک‌بار در فرودگاه، ما را در یک اتاق کوچک گیر انداختند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان