خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مبل
[اسم]
couch
/kɑʊtʃ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مبل
معادل ها در دیکشنری فارسی:
کاناپه
مترادف و متضاد
canapé
settee
sofa
1.The kids are sitting on the couch, watching television.
1. بچه ها روی مبل نشسته اند و تلویزیون تماشا می کنند.
تصاویر
کلمات نزدیک
cotyledon
cottontail
cottonmouth
cotton wool
cotton swab
couch grass
couch potato
couch surfing
couch-doctor
couchette
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان