خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سرفه
2 . سرفه کردن
[اسم]
cough
/kɔːf/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
سرفه
گرفتگی گلو و سینه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سرفه
مترادف و متضاد
hack
rasp
have (got) a cough
سرفه کردن/داشتن
Emily has a very nasty cough.
"امیلی" سرفه بدی دارد.
get/catch a cough
دچار سرفه شدن
A lot of people get coughs at this time of year.
بسیاری از مردم این وقت از سال دچار سرفه میشوند.
cough medicine/mixture/syrup
دارو/شربت/شربت سرفه
You should take some cough medicine.
تو باید داروی سرفه مصرف کنی.
[فعل]
to cough
/kɔːf/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: coughed]
[گذشته: coughed]
[گذشته کامل: coughed]
صرف فعل
2
سرفه کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سرفه کردن
مترادف و متضاد
croak
hack
hawk
1.I coughed all night long.
1. تمام شب را سرفه کردم.
2.Matthew coughed and cleared his throat.
2. "متیو" سرفه کرد و گلویش را صاف کرد.
to cough something (up)
چیزی سرفه کردن
Sometimes she coughed (up) blood.
او گاهی اوقات خون سرفه میکرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
cougar
couchette
couch-doctor
couch surfing
couch potato
cough drop
cough mixture
cough sweet
cough syrup
cough up
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان