1 . سرفه 2 . سرفه کردن
[اسم]

cough

/kɔːf/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 سرفه گرفتگی گلو و سینه

معادل ها در دیکشنری فارسی: سرفه
مترادف و متضاد hack rasp
have (got) a cough
سرفه کردن/داشتن
  • Emily has a very nasty cough.
    "امیلی" سرفه بدی دارد.
get/catch a cough
دچار سرفه شدن
  • A lot of people get coughs at this time of year.
    بسیاری از مردم این وقت از سال دچار سرفه می‌شوند.
cough medicine/mixture/syrup
دارو/شربت/شربت سرفه
  • You should take some cough medicine.
    تو باید داروی سرفه مصرف کنی.
[فعل]

to cough

/kɔːf/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: coughed] [گذشته: coughed] [گذشته کامل: coughed]

2 سرفه کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: سرفه کردن
مترادف و متضاد croak hack hawk
  • 1.I coughed all night long.
    1. تمام شب را سرفه کردم.
  • 2.Matthew coughed and cleared his throat.
    2. "متیو" سرفه کرد و گلویش را صاف کرد.
to cough something (up)
چیزی سرفه کردن
  • Sometimes she coughed (up) blood.
    او گاهی اوقات خون سرفه می‌کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان