خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . فرو ریختن
2 . دسر میوه برشته
[فعل]
to crumble
/ˈkrʌmbəl/
فعل ناگذر
[گذشته: crumbled]
[گذشته: crumbled]
[گذشته کامل: crumbled]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
فرو ریختن
فرو پاشیدن، خرد شدن، تکه تکه شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
متلاشی شدن
1.The old church walls are crumbling.
1. دیوار های آن کلیسای قدیمی دارند فرو می ریزند.
[اسم]
crumble
/ˈkrʌmbəl/
قابل شمارش
2
دسر میوه برشته
کرامبل
1.apple crumble
1. دسر سیب برشته
تصاویر
کلمات نزدیک
crumb
cruising
cruiser
cruise ship
cruise missile
crumbling
crumbly
crumhorn
crummy
crump
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان