خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . منجر شدن
[فعل]
to culminate
/ˈkʌlmɪˌneɪt/
فعل ناگذر
[گذشته: culminated]
[گذشته: culminated]
[گذشته کامل: culminated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
منجر شدن
انجامیدن
1.My arguments with the boss got worse and worse, and finally culminated in my resignation.
1. بخث من با رئیس بدتر و بدتر شد و سرانجام به استعفای من انجامید.
2.Their many years of research have finally culminated in a cure for the disease.
2. سالهای بسیار تحقیق آنها نهایتا منجر به روش درمانی برای بیماری شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
culm
cull
culinary
cul-de-sac
cuisine
culmination
culpability
culpable
culpable homicide
culprit
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان