خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . حکومت نظامی
[اسم]
curfew
/ˈkɜːrfjuː/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
حکومت نظامی
محدودیت آمد و رفت، خاموشی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
محدودیت رفت و آمد
1.After the rebel attack, the government imposed a curfew on the city.
1. پس از حمله شورشی [شورش]، دولت، حکومت نظامی بر شهر تحمیل کرد [دولت، محدودیت آمد و رفت در شهر گذاشت].
2.My parents set my curfew at 10 pm.
2. والدینم محدودیت آمد و رفت من را ساعت 10 شب معین کردند [من تا ساعت 10 شب حق از خانه بیرون ماندن را دارم].
تصاویر
کلمات نزدیک
cure-all
cure
curdle
curd
curbside
curie
curio
curiosity
curiosity killed the cat
curious
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان