خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تاریک شدن
2 . تاریک کردن
3 . تیرهوتار کردن
4 . عصبانی شدن
5 . عصبانی کردن
[فعل]
to darken
/ˈdɑrkən/
فعل ناگذر
[گذشته: darkened]
[گذشته: darkened]
[گذشته کامل: darkened]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
تاریک شدن
سیاه شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تاریک شدن
1.The sky began to darken as the storm approached.
1. با نزدیک شدن توفان، آسمان شروع به تاریک شدن کرد.
2
تاریک کردن
سیاه کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تاریک کردن
1.The evening shadows darkened the room.
1. سایههای شبانگاه اتاق را تاریک کردند.
3
تیرهوتار کردن
1.It was a tragedy that darkened his later life.
1. یک تراژدی بود که زندگیاش را بعدها تیرهوتار کرد.
4
عصبانی شدن
ناراحت شدن
1.As he got drunker, his mood darkened.
1. همین که مستتر میشد، حالش ناراحتتر میشد.
5
عصبانی کردن
ناراحت کردن
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
dark-brown
dark meat
dark horse
dark glasses
dark chocolate
darkling beetle
darkling groung beetle
darkly
darkness
darn
کلمات نزدیک
dark-skinned
dark-complexioned
dark matter
dark horse
dark glasses
darkened
darkle
darkly
darkness
darkroom
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان