خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . جدایی
[اسم]
demarcation
/ˌdimɑrˈkeɪʃən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
جدایی
مرزبندی، مرز
معادل ها در دیکشنری فارسی:
افراز
مترادف و متضاد
border
boundary
division
separation
1.a clear demarcation
1. یک جدایی شفاف
2.Different cultures have different demarcations of good and evil.
2. فرهنگ های مختلف، مرزبندی های مختلفی از خیر و شر دارند.
3.territorial demarcations
3. مرز های ارضی
تصاویر
کلمات نزدیک
demarcate
demanding job
demanding
demander
demand
demean
demeaning
demeanor
demented
dementia
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان