خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بدنام کردن
[فعل]
to denigrate
/ˈdɛnəˌgreɪt/
فعل گذرا
[گذشته: denigrated]
[گذشته: denigrated]
[گذشته کامل: denigrated]
صرف فعل
1
بدنام کردن
بی آبرو کردن، کوچک کردن
مترادف و متضاد
besmirch
criticize
defame
diminish
1.it amused him to denigrate his guests.
1. بی آبرو کردن (کوچک کردن) مهمان هایش برای او سرگرم کننده بود.
2.to denigrate women
2. بدنام کردن زنان
تصاویر
کلمات نزدیک
denier
denial
dengue
dene
dendrology
denigration
denim
denims
denise
denizen
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان