خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . وابسته
2 . فرزند
[صفت]
dependent
/dəˈpen.dənt/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more dependent]
[حالت عالی: most dependent]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
وابسته
متکی، تحت تکفل
معادل ها در دیکشنری فارسی:
وابسته
منوط
متکی
مترادف و متضاد
independent
1.He has three dependent children.
1. او سه کودک تحت تکفل دارد.
2.I'm not dependent to my friends.
2. من به دوستانم وابسته نیستم.
3.to be dependent on drugs
3. وابسته مواد مخدر بودن
4.West Virginia’s economy is dependent on the mining industry.
4. اقتصاد ویرجینیای غربی متکی به صنعت معدن است.
[اسم]
dependent
/dəˈpen.dənt/
قابل شمارش
2
فرزند
نان خور، عائله
معادل ها در دیکشنری فارسی:
فرد تحت تکفل
نانخور
1.a single man with no dependents
1. مردی مجرد، بدون هیچ عائله ای [فرزند]
توضیحاتی در رابطه با dependent
واژه dependent در مفهوم اسم، اشاره به فردی (فرزند) دارد که تحت تکفل فردی (پدر و مادر) دیگر است و توانایی برطرف کردن نیاز های اولیه (خوراک و پوشاک و ...) خود را ندارد و به فردی دیگر وابسته است.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
dependency
dependence
dependance
dependable
dependability
depict
depiction
depilator
depilatory
deplete
کلمات نزدیک
dependency
dependence
dependant
dependably
dependable
depict
depiction
depilation
depilator
depilatory
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان