خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بیثبات کردن
[فعل]
to destabilize
/ˌdiːˈsteɪbəlaɪz/
فعل گذرا
[گذشته: destabilized]
[گذشته: destabilized]
[گذشته کامل: destabilized]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
بیثبات کردن
ناپایدار کردن
1.Terrorist attacks were threatening to destabilize the government.
1. حملات تروریستی تهدید میکردند که دولت را ناپایدار کنند.
تصاویر
کلمات نزدیک
dessertspoon
dessert spoon
dessert
despotism
despotically
destination
destination wedding
destined
destiny
destitute
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان