خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مصمم
[صفت]
determined
/dɪˈtɝmɪnd/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more determined]
[حالت عالی: most determined]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مصمم
قاطع
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بااراده
ثابتقدم
جزم
سمج
نستوه
معین
مصمم
عازم
1.The opposition to her plan made her more determined than ever.
1. مخالفت با برنامهاش، او را مصممتر از همیشه کرد.
2.They were determined to go to graduate school.
2. آنها مصمم بودند که به دانشگاه بروند.
تصاویر
کلمات نزدیک
determine
determination
determinate
determinant
deterioration
determiner
determinism
deterrence
deterrent
detest
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان