خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . گشاد شدن
2 . گشاد کردن
[فعل]
to dilate
/daɪˈleɪt/
فعل ناگذر
[گذشته: dilated]
[گذشته: dilated]
[گذشته کامل: dilated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
گشاد شدن
کش آمدن، منبسط شدن
مترادف و متضاد
contract
1.Her eyes dilated with fear.
1. (مردمک) چشمانش از ترس گشاد شدند.
2
گشاد کردن
منبسط کردن
1.Horses sometimes dilate their nostrils when anxious.
1. وقتی اسبها عصبی میشوند، گاهی سوراخهای بینیشان را گشاد میکنند.
تصاویر
کلمات نزدیک
dilatation
dilapidation
dilapidated
dilapidate
digs
dilation
dilatory
dilemma
dilettante
diligence
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان