خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کمنور
2 . احمق
[صفت]
dim
/dɪm/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: dimmer]
[حالت عالی: dimmest]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
کمنور
تیرهوتار، کمسو
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تار
تاریک
نیمهتاریک
کمنور
کمسو
1.The light was too dim for studying.
1. (نور) چراغ برای مطالعه کردن خیلی کمنور بود.
2.This torch is getting a bit dim.
2. این چراغ دارد کمی کمسو میشود.
2
احمق
کودن، خنگ
informal
مترادف و متضاد
clever
intelligent
1.Don't be so dim!
1. اینقدر احمق نباش!
2.He's very dim.
2. او خیلی خنگ است.
تصاویر
کلمات نزدیک
diluvial
dilution
diluted
dilute
diluent
dim light
dim sum
dim-witted
dime
dime a dozen
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان