خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . فاش کردن
[فعل]
to disclose
/dɪˈskloʊz/
فعل گذرا
[گذشته: disclosed]
[گذشته: disclosed]
[گذشته کامل: disclosed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
فاش کردن
آشکار کردن، به نمایش درآوردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آشکار کردن
افشا کردن
برملا ساختن
لو دادن
formal
مترادف و متضاد
release
reveal
tell
conceal
hide
1.I cannot disclose what we discussed.
1. من نمیتوانم چیزی که دربارهاش بحث کردیم را فاش کنم.
2.The report discloses that human error was to blame for the accident.
2. گزارش آشکار کرد که خطای انسانی مقصر وقوع حادثه بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
disclaimer
disclaim
disciplined
discipline
disciplinary
disclosed
disclosure
disco
discography
discolor
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان