خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . از هم گسیختن
[فعل]
to disintegrate
/dɪˈsɪntəˌgreɪt/
فعل ناگذر
[گذشته: disintegrated]
[گذشته: disintegrated]
[گذشته کامل: disintegrated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
از هم گسیختن
از هم پاشیدن، متلاشی شدن، تکه تکه شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خرد شدن
وارفتن
متلاشی شدن
از هم گسیختن
از هم پاشیدن
1.The spacecraft exploded and disintegrated.
1. آن سفینه فضایی منفجر و متلاشی شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
disinherit
disingenuous
disinformation
disinfection
disinfectant
disintegrated
disintegration
disinter
disinterest
disinterested
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان