خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . دور ریختن
[فعل]
to dispose
/dɪˈspoʊz/
فعل ناگذر
[گذشته: disposed]
[گذشته: disposed]
[گذشته کامل: disposed]
صرف فعل
1
دور ریختن
دور انداختن، از شر چیزی خلاص شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
دور ریختن
1.He had disposed of all his costumes.
1. او تمام لباسهایش را دور انداخته بود.
2.The waste is disposed of in the North Sea.
2. زبالهها در دریای شمال ریخته میشوند.
تصاویر
کلمات نزدیک
disposal
disposable income
disposable
displeasure
displeased
disposed
disposition
dispossess
dispossession
disproportionate
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان