خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مزاحم شدن
2 . نگران کردن
[فعل]
to disturb
/dɪˈstɜrb/
فعل گذرا
[گذشته: disturbed]
[گذشته: disturbed]
[گذشته کامل: disturbed]
صرف فعل
1
مزاحم شدن
آرامش (کسی را) بههم زدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تصدیع دادن
مزاحم شدن
آویزان شدن
مترادف و متضاد
agitate
distract
interrupt
intrude
to disturb somebody/something
مزاحم کسی/چیزی شدن
Please don't disturb Georgina, she's trying to do her homework.
لطفاً مزاحم "جرجینا" نشو، او دارد سعی میکند تکالیفش را انجام دهد.
2
نگران کردن
مشوش کردن
مترادف و متضاد
agitate
perturb
trouble
to disturb somebody
کسی را نگران کردن
We were disturbed by the news that John was in the hospital.
از این خبر که "جان" در بیمارستان بود، نگران شدیم [از خبر در بیمارستان بودن "جان"، مشوش شدیم].
تصاویر
کلمات نزدیک
distrustful
distrust
district nurse
district governor
district council
disturbance
disturbed
disturbing
disulfide
disuse
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان