خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . طلاق
2 . طلاق دادن
[اسم]
divorce
/dɪˈvɔːrs/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
طلاق
معادل ها در دیکشنری فارسی:
طلاق
متارکه
مترادف و متضاد
annulment
separation
marriage
1.an increase in the divorce rate
1. افزایش نرخ طلاق
2.The marriage ended in divorce in 1996.
2. ازدواج در سال 1996 با طلاق پایان گرفت.
3.They have agreed to get a divorce.
3. آنها توافق کردند که طلاق بگیرند.
[فعل]
to divorce
/dɪˈvɔːrs/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: divorced]
[گذشته: divorced]
[گذشته کامل: divorced]
صرف فعل
2
طلاق دادن
جدا شدن، طلاق گرفتن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
طلاق دادن
متارکه کردن
1.She's divorcing her husband.
1. او دارد از شوهرش جدا می شود.
2.They're getting divorced.
2. آنها دارند طلاق می گیرند.
تصاویر
کلمات نزدیک
divisor
divisive
divisional
division sign
division
divorce settlement
divorced
divorcee
divorcé
divorcée
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان