خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تسلط
[اسم]
dominance
/ˈdɑːmɪnəns/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
تسلط
سلطه، چیرگی، نفوذ
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تحکم
تسلط
1.Large gorillas hit their chests to express their dominance over others.
1. گوریلهای بزرگ به سینه خود میکوبند تا چیرگی خود را بر دیگران نشان دهند.
تصاویر
کلمات نزدیک
domiciled
domicile
domestique
domesticity
domestication
dominant
dominant gene
dominate
domination
domineering
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان