خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سقوط
[اسم]
downfall
/ˈdaʊnˌfɔl/
غیرقابل شمارش
1
سقوط
(موجب) سرنگونی
1.Greed was her downfall.
1. طمع موجب سرنگونی او شد.
2.The scandal led to the senator’s downfall.
2. (آن) رسوایی به سقوط سناتور ختم شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
downer
downcast
downbeat
down-to-earth
down-market
downgrade
downhearted
downhill
downing street
download
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان