خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . رستوران
[اسم]
eatery
/ˈiːtəri/
قابل شمارش
[جمع: eateries]
1
رستوران
غذاخوری
معادل ها در دیکشنری فارسی:
غذاخوری
1.We usually go to lunch at an eatery that is just around the corner from the office.
1. ما معمولا در رستورانی غذا می خوریم که دقیقا سر نبش شرکت است.
تصاویر
کلمات نزدیک
eater
eatable
eat words
eat up
eat someone out of house and home
eating apple
eating disorder
eating habit
eau de cologne
eaves
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان