خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سردبیر (روزنامه، مجله و ...)
2 . تدوینگر
[اسم]
editor
/ˈed.ə.tər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
سردبیر (روزنامه، مجله و ...)
ویراستار
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ویراستار
مصحح
مدیر مسئول
1.It is undeniable that the magazine has gotten better since Ellis became editor.
1. غیرقابل انکار است که از وقتی "الیس" سردبیر شد، مجله بهتر شده است.
editor of something
سردبیر/ویراستار چیزی
1. Meredith's journalistic knowledge came in handy when she was unexpectedly given the job of editor of The Bulletin.
1. دانش روزنامهنگاری "مردیث" زمانی به درد خورد که به طرز غیرمنتظرهای شغل سردبیری (مجله) "بولتین" را به او دادند.
2. The student was proud to be the editor of the school newspaper.
2. دانشآموز مفتخر بود که ویراستار روزنامه مدرسه است.
2
تدوینگر
تدوینکننده
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تدوینگر
editor of the movie
تدوینگر فیلم
Who is the current editor of the movie?
چه کسی تدوینگر کنونی آن فیلم است؟
تصاویر
کلمات نزدیک
edition
editing
edith
edited
edit
editor-in-chief
editorial
editorialize
edm
edna
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان