خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تحصیل
[اسم]
education
/ˌɛʤəˈkeɪʃən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
تحصیل
آموزش
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آموزش
آموزش و پرورش
تحصیل
تحصیلات
تربیت
تعلیم و تربیت
تعلیمات
سوادآموزی
فرهنگ
مترادف و متضاد
learning
literacy
pedagogy
schooling
teaching
1.He received excellent educations.
1. او تحصیلات بسیار خوبی دریافت کرد.
primary/elementary/secondary/full-time/higher education
تحصیلات اولیه/ابتدایی/متوسطه/تمام وقت/عالی
to provide education for somebody
(شرایط) تحصیل برای کسی فراهم کردن
Education must be provided for everyone.
تحصیل باید برای همه فراهم شود.
توضیحاتی در رابطه با education
واژه education یا تحصیل، به طور کلی به فرایند آموزش، تعلیم و تربیت و یادگیری در مدارس ، موسسات علمی و دانشگاه ها برای رشد و توسعه مهارت ها اشاره دارد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
educatee
educated
educate
editor-in-chief
editor
educational
educational activity
educator
eec
eel
کلمات نزدیک
educated
educate
educable
eduardo
edna
educational
educational psychology
educational stage
educationalist
educative
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان