1 . جسارت
[اسم]

effrontery

/ɪˈfrʌntəri/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 جسارت گستاخی، بی‌شرمی

معادل ها در دیکشنری فارسی: وقاحت
مترادف و متضاد audacity impudence nerve presumption shamelessness timidity
  • 1.We even had the effrontery to suggest that he should leave the country.
    1. ما حتی جسارت آن را داشتیم که پیشنهاد دهیم که او باید کشور را ترک کند.
تصاویر
  •  تصویر effrontery - دیکشنری انگلیسی بیاموز
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان