خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . جسارت
[اسم]
effrontery
/ɪˈfrʌntəri/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
جسارت
گستاخی، بیشرمی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
وقاحت
مترادف و متضاد
audacity
impudence
nerve
presumption
shamelessness
timidity
1.We even had the effrontery to suggest that he should leave the country.
1. ما حتی جسارت آن را داشتیم که پیشنهاد دهیم که او باید کشور را ترک کند.
تصاویر
کلمات نزدیک
effortlessly
effortless
effort
effluvium
effluent
effulgent
effusion
effusive
effusively
efl
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان