خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سالمند
[صفت]
elderly
/ˈɛldərli/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
سالمند
سالخورده
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سالخورده
مسن
کهنسال
مترادف و متضاد
aged
old
senior
young
1.We should respect elderly people.
1. باید به افراد سالمند احترام بگذاریم.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
elderberry
elder
elbow grease
elbow
elaterid beetle
elect
election
electoral
electric
electric automobile
کلمات نزدیک
elderberry
elder statesman
elder
elbow-room
elbow someone out
eldest
eldritch
eleanor
elect
elected
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان