خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . دور کسی حلقه زدن
[فعل]
to encircle
/ɛnˈsɜrkəl/
فعل گذرا
[گذشته: encircled]
[گذشته: encircled]
[گذشته کامل: encircled]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
دور کسی حلقه زدن
دور کسی را گرفتن، احاطه کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
احاطه کردن
حلقه زدن
محاصره کردن
1.The players encircled their coach after winning the big game.
1. بازیکن ها بعد از پیروزی بازی مهم دور مربی خود حلقه زدند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
enchilada
enchantress
enchantingly
enchanting
enchant
enclose
enclothe
encode
encourage
encouraged
کلمات نزدیک
enchilada
enchantress
enchantment
enchanting
enchanter
encirclement
encl
enclave
enclose
enclosed
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان