خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بیگانه
[صفت]
estranged
/ɪˈstreɪndʒd/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more estranged]
[حالت عالی: most estranged]
1
بیگانه
دور، سرسنگین
1.He became estranged from his family after the argument.
1. او بعد از دعوا از خانواده اش دور شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
estrada
estimation
estimated
estimate
estimable
estrangement
estuary
et al.
eta
etc.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان