1 . منقضی شدن 2 . مردن
[فعل]

to expire

/ɪkˈspaɪər/
فعل ناگذر
[گذشته: expired] [گذشته: expired] [گذشته کامل: expired]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 منقضی شدن به پایان رسیدن (تاریخ انقضا)

معادل ها در دیکشنری فارسی: باطل شدن منقضی شدن
مترادف و متضاد run out
  • 1.I need to renew my driver's license before it expires next month.
    1. من باید گواهی‌نامه رانندگی‌ام را تمدید کنم قبل از اینکه ماه بعد منقضی شود.

2 مردن از دنیا رفتن

معادل ها در دیکشنری فارسی: مردن فوت کردن
formal
  • 1.Ophelia expires in Act IV of Hamlet.
    1. "اوفلیا" در پرده چهارم (نمایش) هملت می‌میرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان