خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بیرونی
[صفت]
external
/ekˈstɜrn.əl/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more external]
[حالت عالی: most external]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
بیرونی
خارجی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
برونمرزی
بیرونی
خارجی
روکار
مترادف و متضاد
internal
1.All exams are marked by an external reviewer.
1. تمام امتحانها توسط یک بازبین بیرونی نمره داده میشوند.
2.the external walls of the house
2. دیوارهای بیرونی خانه
3.This cream is for external use only.
3. این پماد فقط برای مصرف خارجی است.
تصاویر
کلمات نزدیک
extermination
exterminate
exterior
extenuating circumstances
extent
external line
externally
extinct
extinction
extinguish
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان