Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . اندازه
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
extent
/ɪkˈstent/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
اندازه
حد
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اندازه
حد
دامنه
منتها
to an extent
به اندازهای
Her face was injured to such an extent that we didn't recognize her.
صورت او به اندازهای آسیب دیده بود که ما او را نشناختیم.
full extent
اندازه کامل
1. It is difficult to assess the full extent of the damage.
1. مشکل است که اندازه کامل آسیبها را ارزیابی کنیم.
2. They opened out the nets to their full extent.
2. آنها تورهایشان را به اندازه کامل باز کردند.
تصاویر
کلمات نزدیک
extensively
extensive
extension lead
extension
extended family
extenuating circumstances
exterior
exterminate
extermination
external
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان