4.I come from a large family - I have three brothers and two sisters.
4.
من از خانواده بزرگی میآیم؛ من سه برادر و دو خواهر دارم.
5.This movie is good family entertainment.
5.
این فیلم سرگرمی خانوادگی خوبی است.
member of family
عضو خانواده
the other members of my family
سایر اعضای خانواده من
one-parent/single-parent families
خانوادههای تک والدی/تک سرپرست
a family of (a number)
یک خانواده ... نفری
a family of four
یک خانواده چهارنفره
the whole family/all the family
کل خانواده/همه خانواده
1.
This is a game which all the family can enjoy.
1.
این یک بازی است که همه خانواده میتوانند از آن لذت ببرند.
2.
We invited the whole family round.
2.
ما کل خانواده را دعوت کردیم.
immediate family
خانواده درجه یک/نزدیک
What if one of your immediate family were disabled?
اگر یکی از اعضای خانواده درجه یک شما معلول بود چه؟
کاربرد واژه family به معنای خانواده
واژه family به معنای "خانواده" به گروهی اجتماعی گفته میشود که شامل پدر، مادر و فرزندان است که در یک خانه زندگی میکنند. مثلا:
"a family of four" (یک خانواده چهارنفره)
واژه family در معنای کلیتر به کل اعضای خانواده به علاوه خویشاوندان نیز اشاره میکند. مثلا:
".All our family came to Granddad's eightieth birthday party" (تمام خانوادهمان به جشن هشتادمین تولد بابابزرگ آمدند.)
"the Royal Family" (خانواده سلطنتی)
2
خانواده (حیوانات، زبان و ...)
1.Lions belong to the cat family.
1.
شیرها متعلق به خانواده گربهسانان هستند.
the Germanic family of languages
خانواده زبانهای ژرمنی
کاربرد واژه family به معنای خانواده [حیوانات]
واژه family به گروهی از حیوانات یا گیاهانی اطلاق میگردد که از جهاتی به هم مرتبط باشند. مثلا:
".Lions belong to the cat family" (شیرها به خانواده گربهسانان تعلق دارند.)
واژه family در این مفهوم به زبانهایی که از یک ریشه تاریخی هستند نیز گفته میشود. مثلا:
"the Germanic family of languages" (خانواده زبانهای ژرمنی)