خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . روز پدر
[اسم]
Father’s Day
/ˈfɑðərz deɪ/
قابل شمارش
1
روز پدر
1.I got him a wallet for father's day.
1. روز پدر برایش یک کیف پول گرفتم.
تصاویر
کلمات نزدیک
fatherly
fatherland
fatherhood
father-in-law
father figure
fathom
fatigue
fatigued
fatigues
fatness
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان