Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . پدرزن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
father-in-law
/ˈfɑð.ər.ɪn.lɔː/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
پدرزن
پدرشوهر
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پدرزن
پدرشوهر
1.My father-in-law was a banker.
1. پدرزنم/پدرشوهرم بانکدار بود.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
father's day
father christmas
father
fathead
fatback
fatherhood
fatigue
fatigued
fattening
fatty
کلمات نزدیک
father figure
father christmas
father
fatemeh
fateful
fatherhood
fatherland
fatherly
father’s day
fathom
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان