[فعل]

to fathom

/ˈfæðəm/
فعل گذرا
[گذشته: fathomed] [گذشته: fathomed] [گذشته کامل: fathomed]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 درک کردن فهمیدن

مترادف و متضاد comprehend understand
  • 1.I cannot fathom why you don't love me.
    1. نمی توانم درک کنم چرا مرا دوست نداری.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان