خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . اجازه داشتن
[عبارت]
feel free
/fil fri/
1
اجازه داشتن
1.feel free to ask me anything.
1. اجازه داری هر سوالی (که میخواهی) از من بپرسی.
2.The co-pilot didn't feel free to speak up to the pilot in the cockpit.
2. آن کمک خلبان اجازه نداشت در کابین [ اتاقک خلبان] به خلبان، اظهار نظر کند.
تصاویر
کلمات نزدیک
feel for
feel blue
feel at ease
feel
feedstuff
feel guilty
feel homesick
feel in one's bones
feel like
feel on top of the world
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان