خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پهلو (حیوان یا انسان)
2 . دامنه
[اسم]
flank
/flæŋk/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
پهلو (حیوان یا انسان)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جناح
جنب
خاصره
مترادف و متضاد
side
1.She patted the horse’s flank.
1. او پهلوی اسب را نوازش کرد.
2
دامنه
جناح، طرف
1.The sun lit up the western flank of the hill.
1. خورشید دامنه غربی تپه را روشن کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
flange
flan
flammable
flamingo
flaming
flanker
flannel
flannels
flap
flap one's gums
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان