خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . در
2 . برآافزا (هواپیما)
3 . بالا و پایین کردن
4 . بالا و پایین شدن
5 . هیجانزده رفتار کردن
6 . بال زدن
[اسم]
flap
/flæp/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
در
فلپ
the flap of an envelope
در یک پاکت نامه
توضیح درباره flap
هر چیز مسطحی که ورودی یا مدخل چیزی را ببندد.
2
برآافزا (هواپیما)
فلپ
[فعل]
to flap
/flæp/
فعل گذرا
[گذشته: flapped]
[گذشته: flapped]
[گذشته کامل: flapped]
صرف فعل
3
بالا و پایین کردن
تکان دادن، بال زدن
1.The bird flapped its wings .
1. آن پرنده بالهایش را بالا و پایین کرد [تکان داد].
4
بالا و پایین شدن
تکان خوردن
1.The flag flapped in the breeze.
1. آن پرچم در نسیم [باد ملایم] بالا و پایین شد [تکان خورد].
5
هیجانزده رفتار کردن
مضطرب بودن
6
بال زدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بال زدن
پر زدن
تصاویر
کلمات نزدیک
flannels
flannel
flanker
flank
flange
flap one's gums
flapjack
flare
flare up
flare-up
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان