خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . گشاد شدن
2 . شدیدتر شدن
3 . خشمگینانه گفتن
4 . شعلهور شدن
5 . منور
[فعل]
to flare
/fler/
فعل ناگذر
[گذشته: flared]
[گذشته: flared]
[گذشته کامل: flared]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
گشاد شدن
آزاد شدن
2
شدیدتر شدن
تشدید یافتن
مترادف و متضاد
flare up
3
خشمگینانه گفتن
با عصبانیت چیزی گفتن
4
شعلهور شدن
سوختن
1.The match flared and went out.
1. کبریت سوخت و (بعد) خاموش شد.
[اسم]
flare
/fler/
قابل شمارش
5
منور
مترادف و متضاد
distress signal
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
flapjack
flapcake
flap gums
flap
flannel-cake
flare nut wrench
flare up
flared
flares
flaring tool
کلمات نزدیک
flapjack
flap one's gums
flap
flannels
flannel
flare up
flare-up
flared
flares
flash
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان